[wpview type=”all”]
پیشگفتار
تجربه میگوید اینگونه خواستن و به دنبال آن رفتن، بیگمان انسان را به دانایی خواهد رساند، هرچند که او را به سرچشمهی آن و یا به سخن دیگر، به اهورایی شدن و مزدایی بودن، نرساند.
در روزگار کنونی، تقریباً از دههی هشتاد خورشیدی به بعد، انسان این امتیاز را به دست آورده که بتواند بیش از هر زمان دیگری به واسطهی دستیابی به تکنولوژیهای پیشرفته، خود را به واقعیتهای تاریخی نزدیکتر ببیند، و این برای پژوهشگران موجبی گشته تا بتوانند رویدادهای تاریخی را آنچنان که روی داده ببینند نه آنچنان که تصور میکنند روی داده است. بدین گونه، شاید بتوان به غربالگری “تاریخ واقعی” از “تعابیر تاریخی” امیدوار بود و بدان دل بست، ولو آنکه به نوشتار در نیاید و فقط در حافظهای بماند و به حلقهی تاریخ شفاهی بپیوندد.
برپایه تجربیات، نگارنده خود براین امر واقف است که این نوشتار فقط یک زاویه از زوایای مختلفی است که به هر واقعیت تاریخی برای بررسیهای بیشتر و کاملتر، می توان ازآن به مساله مورد مطالعه و ریزه کاری های آن، نگاه کرد.
در نگاهی کلی میتوان گفت بخش مهمی از تاریخ ملل بویژه تاریخ ما ایرانیان، به واسطهی جهانبینیهای بسیار پیچیدهای که با خود دارد، بیشتر از نیاز به تکنولوژی، به نوعی ورود به درون راز و رمزهای ادراکی مردم و بیشتر از آن، درک گردانندگان جوامع، اعم از پادشاهان، والیان، وزیران و … است که جز با کنکاش در مسیر ادراک و باورهای آنها از آنچه که به عنوان هستی، اعم از دیدنی و یا نادیدنی، دادوستدی درونی داشتهاند، راه دیگری نباشد. در کشور ما با وجود اشراف بیشتر پژوهشگران و دانشپژوهان به دشوارترین ادراکات هستی شناسانه، ولی به هر دلیل از کنار بسیاری از مسائل مهم و حساس که میراث فکری نیاکانمان است، به سادگی میگذریم و یا این که با روش گزینشی، و مصلحتی به سراغ آنها میرویم بی آنکه توجه کنیم حتی “جزئیات” هم نکاتی هستند که ارزش دانستن دارند، چنان که وقتی از سر وسواس وقایعی را دنبال میکنیم و نظریههایی را ارائه میدهیم که ای کاش فقط کلی نگری بود. این که با نظریهپردازیهای سهلانگارانه باعث از بینرفتن ارزشها شویم، آسیبی اجتماعی و فراگیر به بار آورده و هنوز خواهد آورد که قابل تأمل است.
همهی ما به این نکته واقفیم که تاریخ و هنر و مکاتب فلسفی باستانی ما ایرانیان را متاسفأنه بیشتر، مستشرقین غیر ایرانی نظریه پردازی کردهاند و چون در این کوشش جز یافتن حقیقت برای معدودی از آنها، ارضای کنجکاوی و پژوهشهای تک وجهی و جانبدارانه و حتی در مواردی کسب ثروت بوده، لذا نمیتوان تبعیت بیچون و چرا به گزارشها و برداشتهای همهی آنها کرد. با این همه به صورتی دور از باور، ما خود نیز به این اظهارنظرهای حتی گاه مغرضانه دامن میزنیم و آنها را همچون یک وحی منزل تکرار و این جا و آن جا، بی هیچ احساس مسئولیتی میپراکنیم. در بنای کاخ تخت جمشید که در این کتاب منظور نظر ماست تا حد امکان به همهی این جوانب خواهیم پرداخت.
نظری درباره این کتاب دارید ؟