حقیقتی است مورد تصدیق همگان كه رویدادهای مادی را دو گونه میتوان دید: یكی از دیدگاه مكانیستی و دیگری از دیدگاه انرژیك. دیدگاه مكانیستی، دیدگاهی صرفاً علّی است و در آن برای هر رویدادی، علتی تصور میشود، بدین معنا كه اجسام بر اساس رشتهای از قوانین تغییرناپذیر بر یكدیگر اثر میگذارند.
برای درك رویدادهای مادی، این دیدگاهها هر دو لازم، و در نتیجه هر دو از تأیید همگان برخوردارند. در عین حال، ادامهی وجود آنها در كنار هم، سبب ایجاد تصور ثالثی شده است كه هم مكانیستی است و هم انرژیك ـ هرچند كه منطقاً حركت از علت به معلول، یعنی كُنش رو به جلوی علت، درعینحال نمیتواند گزینش رو به عقب وسیلهای باشد برای نیل به یك هدف.
نمیتوان تصور كرد كه تركیب واحدی از رویدادها بتواند در عین حال هم علّی باشد و هم غایی، زیرا قبول یكی به معنی نفی دیگری است. در حقیقت در اینجا با دو دیدگاه سروكار داریم كه یكی عكس دیگری است، زیرا اصل غاییت معكوس منطقی اصل علیت است. غاییت نهتنها منطقاً ممكن كه اصل تبیینی لازمی است، زیرا هیچ تبیینی از طبیعت نمیتواند صرفاً مكانیستی باشد. اگر مفاهیم ما بهراستی منحصراً به حركت اجسام در فضا مربوط میشدند، تبیین علّی كفایت میكرد. اما، ما عقلاً باید به روابط حركت نیز بپردازیم، و همین است كه دیدگاه انرژیك را لازم میآورد.3 وگرنه، به ابداع مفهوم انرژی نیازی نمیبود.
تجربهی بیواسطهی روابط روانی كمّی از یكسو، و ماهیت اندازهگیریناپذیر پیوندهای روانی و مادی از سوی دیگر، صحت ـ دستكم مشروطِ ـ این رأی را كه روان، نظامی است نسبتاً بسته، به اثبات میرساند. من در این مورد صراحتاً مخالف رأی انرژتیك روانشناختی گروت (Rrot, Psycological Eergeties) هستم. بهنظر من گروت در این مورد در زمینی بسیار سُست گام برمیدارد، و حتی توضیحات اضافی وی نیز چندان پذیرفتنی نیست. معذلك از آنجا كه رأی بیان شدهی (formulation) گروت مبین آرای یكی از راهگشایان این زمینهی دشوار است، مایلم كه این رأی را با عبارات خود وی، پیش روی خواننده بگذارم:
1- انرژیهای روانی، درست مانند انرژیهای مادی دارای مقدار و جِرمند.
2- این انرژیها به منزلهی اشكال گوناگون كار روانی و استعداد روانی، به یكدیگر تبدیلپذیرند.
3- این انرژیها را میتوان بهوسیلهی فرایندهای فیزیولوژیك به انرژیهای مادی تبدیل كرد و بالعكس.
نیاز چندانی به افزودن این سخن نمیبینم كه جملهی سوم نیازمند علامت سؤال پرمعنایی است. در آخرین تحلیل، این مصلحتاندیشی است كه حرف آخر را میزند، و نه اینكه آیا دیدگاه انرژیك به خودی خود ممكن و مناسب است یا نه. مطلب این است كه آیا دیدگاه انرژیك، در قلمروی عمل، امید حصول به نتایجی را به دست میدهد یا نه.
نظری درباره این کتاب دارید ؟