یشگفتار
نیرومندترین غریزه ای كه در كودك وجود دارد، غریزه بازی كردن است. بازی وسیله ای است برای پالایش و ایجاد تعادلِ روانی. پس خطا خواهد بود اگر گمان كنیم كه این غریزه در بزرگسالان از بین می رود. نه، چنین نیست! غریزه بازیگری هرگز از بین نمی رود، بلكه تغییر شكل می دهد.
اما چون ما ـ كه (ظاهراً) دورانِ كودكی را پشتِ سر نهاده ایم ـ نمی خواهیم (یا نمی توانیم) مانند كودك، بازی كنیم و می پنداریم كه این امر با سنّ ما سنخیت ندارد و در خورِ موقعیتِ اجتماعی ما نیست، مسیرِ غریزه را تغییر می دهیم، یعنی در ذهن خود به بازیگری می پردازیم؛ یا به سخن دیگر: خیالپردازی می كنیم.
رؤیاهای ما به دو شكل ظاهر می شوند: 1. در خواب، یعنی در جایی كه نمی توان عناصر آن را دقیقاً بازشناخت، آنها را تنظیم كرد و به آنها شكل بخشید؛ 2. زمانیكه ما در بیداری به سر می بریم و می توانیم به رؤیاهای خود نظم دهیم، به آنها شكل ببخشیم و آنها را به دیگران منتقل كنیم.
اما خواب چیست؟
خواب، پیچیده ترین و نابترین شعرِ روان ماست. در این جهانِ اثیری است كه آرزوهای سركوب شده ما سر بر می آورند و هریك به زبانی شگفت درباره خود سخن میگویند. اما اگر ما زبان آنها را در نمی یابیم، دلیل آن ناتوانی ماست. این آرزوها ـ كه ما آنها را پیش از آنكه به سطح آگاهی ما برسند، بازپس می رانیم ـ غالباً در عمیقترین لایه های ضمیر ما جای دارند، ولی ما ـ حتی زمانیكه زمزمه های مرموز آنها را از نزدیك می شنویم ـ به دو دلیل درباره آنها سخن نمی گوییم: نخست به سبب محظوراتِ اخلاقی و سپس به علتِ قیدهای اجتماعی. اما چون این دو عامل در خواب بی تأثیرند، پس آرزوهای سركوفته ما می توانند در آنجا آزادانه خودنمایی كنند.
نظری درباره این کتاب دارید ؟