[wpview type=”all”]
مقدمه:
آنروز وقتی از خواب بیدار شدم به نظر مثل هر روز دیگری بود اما تبدیل به بهترین روز زندگیم شد؛ روز نهم سپتامبر 2004
من مثل بیشتر آدمها نیمی از عمرم را به سختی کار کرده ام، با بیشترین تلاش با موانع و سختیها روبرو شدم و مبارزه کردم تا نجات پیدا کنم. اما سال 2004 سال سختی شده بود، لحظات سخت من را تا روز نهم سپتامبر به زانو در آورده بود. کارم، روابطم و مسائل مالیم به نظر از دست رفته می آمدند و راهی برای خروج از سخنی هایی که آزارم میدادند پیدا نمی کردم.
دخترم کتابی صد ساله به من داد. با خواندن کتاب متوجه شدم چطور همه چیز بدینگونه بر من اتفاق افتاده، و فهمیدم چه کاری باید انجام دهم تا همه چیز به نحوی که من دوست دارم تغییر کند. نود دقیقه ای که وقت گذاشتم و کتاب را خواندم، باقی زندگیم را تغییر داد.
راز را کشف کرده بودم، رازی که در طول تاریخ از کشورهای متعدد گذر کرده بود اما فقط افراد بسیار کمی از آن در طول تاریخ خبر داشتند.
نظری درباره این کتاب دارید ؟